از ابوایوب فقیه پرسیدند : اگر مرد در صحرا غسل کند باید به کدام سمت نگاه کند ؟ گفت جایی که لباسهایش را گذاشته نگاه کند تا آنها را ندزدند !
شتر مردی گم شد ، مرد نذر کرد شتر را پس از پیدا شدن به دو درهم بفروشد . شتر پیدا شد ، مرد دل آن نداشت که شتر را ارزان بفروشد . گربه ای گرفت و به گردن شتر آویخت و به بازار آمد و گفت : شتر دو درهم و گربه پانصد درهم ، هر دو را باهم می فروشم !
مردی خر گم کرده بود ، در شهر می گشت و شکر می گفت . گفتند چر ا شکر میکنی؟ گفت از بهر آنکه برخر ننشسته بودم وگرنه من نیز امروز چهارمین روزی بود که گم شده بودم !
شخصی از علما شنیده بودکه روزه ی یک روز ، کفاره ی یک سال گناه است. یک روز روزه گرفت و ظهر افطار کرد و گفت من فقط شش ماه گناه کرده بودم !
مردی به عربی که به جهت کسب روزی بسیار جزع و فزع می کرد گفت : مگر آیه ی «وُ رِزقَکُــم فِـی السُمــاء ...» (و روزی شما در آسمان است ...) را را در قرآن کریم نخوانده ای ؟ گفت : چرا خوانده ام ، ولی نردبان به این بلندی از کجا گیر بیاورم ؟!
خلبانان برآن شدند تا عابدی را فن پرواز بیاموزند ، وی را بر هواپیما سوار نمودند و به او گفتند : وقتی سرعت به حد نصاب رسید ، با فرمان ما دکمه ی بلند شدن را بفشار ، اما هر چه در باند فرودگاه بهاو گفتند دکمه رابزن ، هیچ عکس العملی نشان نداد . تا آنکه عابدی دیگر ندا داد : زبانش را نمیدانید؟ بگویید: بحول لله و قوته. گفتند ، هواپیما بلند شد .
